سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاهی به اسم او

بسم الله الرحمن الرحیم ولاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

مقصود دیگری در کار است 

 

لااقل در هر شب و روزى مقدارى  و لو کم هم باشد  فکر کند در اینکه آیا مولاى او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتى را از براى او فراهم کرده، و بدن سالم و قواى صحیحه، که هر یک داراى منافعى است که عقل هر کس را حیران مى‏کند، به او عنایت کرده، و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده، و از طرفى هم این همه انبیا فرستاده، و کتابها نازل کرده و راهنماییها نموده و دعوتها کرده، آیا وظیفه ما با این مولاى مالک الملوک چیست؟ آیا تمام این بساط فقط براى همین حیات حیوانى و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم، یا مقصود دیگرى در کار است؟ آیا انبیاء کرام و اولیاء معظم و حکماى بزرگ و علماى هر ملت که مردم را دعوت به قانون عقل و شرع مى‏کردند و آنها را از شهوات حیوانى و از این دنیاى فانى پرهیز مى‏دادند با آنها دشمنى داشتند و دارند، یا راه صلاح ما بیچاره‏هاى فرو رفته در شهوات را مثل ما نمى‏دانستند؟  اگر انسان عاقل لحظه‏اى فکر کند مى‏فهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است، و منظور از این خلقت عالم بالا و بزرگترى است، و این حیات حیوانى مقصود بالذات نیست. و انسان عاقل باید در فکر خودش باشد، و به حال بیچارگى خودش رحم کند و با خود خطاب کند: اى نفس شقى که سالهاى دراز در پى شهوات عمر خود را صرف کردى و چیزى جز حسرت نصیبت نشد، خوب است قدرى به حال خود رحم کنى، از مالک الملوک حیا کنى، و قدرى در راه مقصود اصلى قدم زنى، که آن موجب حیات همیشگى و سعادت دائمى است، و سعادت همیشگى را مفروش به شهوات چند روزه فانى، که آن هم به دست نمى‏آید حتى با زحمتهاى طاقت فرسا. قدرى فکر کن در حال اهل دنیا از سابقین تا این زمان که مى‏بینى. ملاحظه کن زحمتهاى آنها و رنجهاى آنها در مقابل راحتى آنها چقدر زیادتر و بالاتر است، در صورتى که براى هر کس هم راحتى و خوشى پیدا نمى‏شود. آن انسانى که در صورت انسان و از جنود شیطان است و از طرف او مبعوث است و تو را دعوت به شهوات مى‏کند و مى‏گوید زندگانى مادى را باید تأمین کرد، قدرى در حال خود او تأمل کن، و قدرى او را استنطاق کن ببین آیا خودش از وضعیت راضى است؟ یا آنکه خودش مبتلا است مى‏خواهد بیچاره دیگرى را هم مبتلا کند؟ و در هر حال از خداى خود با عجز و زارى تمنا کن که تو را آشنا کند به وظایف خودت که باید منظور شود ما بین تو و او. و امید است این تفکر که به قصد مجاهده با شیطان و نفس امّاره است، راه دیگرى براى تو بنمایاند و موفق شود به منزل دیگر از مجاهده. هان اى نفس خبیث  و اى دل غافل، از خواب برخیز و در مقابل این دشمنى که سالهاست تو را افسار کرده و در قید اسیرى در آورده و به هر طرف مى‏خواهد مى‏کشاند و به هر عمل زشتى و خلق ناهنجارى دعوت مى‏کند و وادار مى‏نماید قیام کن و این قیود را بشکن و زنجیرها را پاره کن و آزادیخواه باش و ذلت و خوارى را بر کنار گذار و طوق عبودیّت حق جل جلاله را به گردن نه که از هر بندگى و عبودیتى وارهى و به سلطنت مطلقه الهیه در دو عالم نایل شوى
اى عزیز، با آنکه این عالم دار جزا نیست و محل بروز سلطنت حق نیست و زندان مؤمن است  اگر تو از اسارت نفس بیرون آیى و به عبودیت حق گردن نهى و دل را موحد کنى و زنگار دو بینى را از آیینه روح بزدایى و قلب را به نقطه مرکزیّه کمال مطلق متوجه کنى، در همین عالم آثار آن را بعیان مى‏یابى، چنان وسعتى در قلبت حاصل شود که محل ظهور سلطنت تامه الهیه شود و از تمام عوالم فسحت و سعه آن بیشتر گردد  لا یسعنی أرضی و لا سمائى بل یسعنی قلب عبدى المؤمن و چنان غنا در آن ظاهر گردد که تمام ممالک باطن و ظاهر را به پشیزى نشمرى، و چنان اراده‏ات قوى گردد که متعلق به ملک و ملکوت نگردد و هر دو عالم را لایق خود نداند. طیران مرغ دیدى تو ز پایبند شهوت  بدر آى تا ببینى طیران آدمیت ......

پس اى عزیز، نام نیک را از خداوند بخواه. قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش کن با تو باشد. تو کار را براى خدا بکن، خداوند علاوه بر کرامتهاى اخروى و نعمتهاى آن عالم در همین عالم هم به تو کرامتها مى‏کند، تو را محبوب مى‏نماید، موقعیت تو را در قلوب زیاد مى‏کند، تو را در دو دنیا سر بلند مى‏فرماید. ولى اگر بتوانى با مجاهده و زحمت قلب خود را از این حب هم بکلى خالص نما، باطن را صفا ده تا عمل از این جهت خالص شود و قلب متوجه حق گردد، روح بى‏آلایش شود، کدورت نفس برطرف گردد. حب و بغض مردم ضعیف، شهرت و اسم نزد بندگان ناچیز، چه فایده‏اى دارد. فرضا فایده داشته باشد، یک فایده ناچیز جزئى چند روزه است. ممکن است این حب عاقبت کار انسان را به ریا برساند و خداى نخواسته آدم را مشرک و منافق و کافر کند، اگر در این عالم رسوا نشود، در آن عالم در محضر عدل ربوبى پیش بندگان صالح خدا و انبیاء عظام او و ملائکه مقربین رسوا شود، سرافکنده گردد، بیچاره شود. رسوایى آن روز را نمى‏دانى چه رسوایى است. سرشکسته در آن محضر را خدا مى‏داند چه ظلمتها دنبال دارد. آن روز است که به فرموده حق تعالى کافر مى‏گوید اى کاش خاک بودم و دیگر فایده ندارد. 
اى بیچاره، تو به واسطه یک محبت جزئى، یک شهرت بیفایده پیش بندگان، از آن کرامتها گذشتى، رضاى خدا را از دست دادى، خود را مورد غضب خداى تعالى نمودى. اعمالى را که باید به آنها دار کرامت تهیه کنى، زندگانى ابدى و فرحناکى همیشگى فراهم کنى و به واسطه آنها در اعلى علیین بهشت قرار گیرى، مبدل کردى به ظلمات شرک و نفاق، و براى خود حسرت و ندامت و عذابهاى شدید تهیه نمودى، و خود را سجّینى نمودى، چنانچه در حدیث شریف کافى مى‏فرماید حضرت امام صادق، علیه السلام، که پیغمبر فرمود که همانا فرشته بالا مى‏برد کار بنده را با فرحناکى. پس چون کارهاى نیکوى او را بالا برد، خداى عزّ و جلّ مى‏فرمایدقرار بدهید این اعمال را در سجّین. همانا این شخص در این اعمال فقط مرا نخواسته است. من و تو با این حال نمى‏توانیم سجّین را تصور کنیم، و دیوان عمل فجار را بفهمیم، و صورت این اعمال  که در سجّین است ببینیم. 
یک وقت حقیقت امر را مى‏بینیم که دیگر دستمان کوتاه و چاره منقطع. 
اى عزیز، بیدار شو و غفلت و مستى را از خود دور کن، و در میزان عقل بسنج اعمال خود را قبل از آنکه در آن عالم میزان کنند، و حساب خود را بکش قبل از آنکه از تو حساب کشند و آینه دل را از شرک و نفاق و دورویى پاک کن، و مگذار زنگار شرک و کفر او را طورى بگیرد که به آتش‏هاى آن عالم پاک نگردد، نگذار نور فطرت مبدل به ظلمت کفر شود، نگذار فِطْرَة اللَّه الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها ضایع گردد. این قدر خیانت مکن بر این امانت الهى پاک کن آینه قلب را تا نور جمال حق در او جلوه کند، و تو را از عالم و هر چه در اوست بى‏نیاز کند، و آتش محبت الهى در قلب افروخته شده تمام محبتها را بسوزاند که همه عالم را به یک لحظه آن ندهى، و چنان لذتى ببرى از یاد خدا و ذکر آن که تمام لذات حیوانى را بازیچه بدانى. اگر اهل این مقام هم نیستى و این معانى در نظرت عجیب مى‏آید، نعمتهاى الهى را در عالم دیگر که قرآن مجید و اخبار معصومین از آنها اطلاع داده‏اند، از دست مده، به واسطه جلب قلوب مخلوق براى شهرت چند روزه موهوم، آن همه ثوابها را ضایع مکن، از آن همه کرامات خود را محروم مکن، سعادت ابدى را به شقاوت همیشگى مفروش. 
... امام خمینی رحمه الله علیه